متون تایپ شده در نرمافزار Word بهصورت پیشفرض مشخصاتی مانند محل قرارگیری، چیدمان و فاصله دارد. این اندازههای پیشفرض در بسیاری از موارد نیازی به تغییر ندارد، اما گاهی ممکن است یک کاربر در بسیاری از متون نوشتاری خود در این برنامه نیازمند تغییر در اندازهها و مشخصات پیشفرض باشد.
در این شرایط تغییر دائم مشخصات، کاری وقتگیر است و راهحل خلاصی از انجام این کار تکراری، تغییر مشخصات پیشفرض است. چنانچه شما هم قصد دارید این تغییرات را اعمال کنید و از این پس صفحات جدیدی که در نرمافزار Word ایجاد میکنید دارای چیدمان راست به چپ باشد یا فاصله بین خطوط دوبرابر فاصله پیشفرض آنها باشد، میتوانید به این روش عمل کنید:
1ـ ابتدا نرمافزار Word (نسخه 2007و 2010 یا 2013) را اجرا کنید.
2ـ از ریبون بالای نرمافزار به تب Home رفته و بخش Paragraph را پیدا کنید.
3ـ مقابل عبارت Paragraph، یک پیکان کوچک وجود دارد که با کلیک روی آن تنظیمات بیشتر این بخش در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
نکته: شما میتوانید بهجای طی مراحل 2 و 3 در بخش خالی از صفحه، کلیک راست کرده و گزینه Paragraph را از منوی بهنمایش درآمده انتخاب کنید.
4ـ در پنجره تنظیمات پاراگراف به تب Indents and Spacing بروید و درهریک از بخشهای ذیل مشخصات موردنظر خود را تغییر دهید:
Alignment: تغییر چیدمان متون. (چپ، راست، وسط، justify)
Indentation: اگر
قصد دارید متن شما جلوتر از خطوط دیگر تایپ شود (فاصله از لبه کاغذ) یا
پیش از رسیدن به انتهای کاغذ عملیات پرش به خط بعدی صورت گیرد، میتوانید
مقادیر پیشفرض را در این بخش تغییر دهید.
Spacing: تعیین فاصله بین خطوط نیز در این بخش صورت میگیرد. شما میتوانید با مشخصکردن مقادیر دلخواه در کادر Before, After، فاصله هرخط با خط قبلی و خط بعدی را مشخص کنید.
5ـ در پایان برای تائید تغییرات صورت گرفته باید روی گزینه Set As Default کلیک کرده و در پنجره بهنمایش درآمده گزینه all documents based on the same template را انتخاب و روی Ok کلیک کنید.
6ـ از این پس تمام صفحات جدید در
نرمافزار Word با مشخصاتی که شما تعیین کردهاید ایجاد میشود و برای
اعمال تغییر در هریک از مشخصات میتوانید مراحل فوق را دوباره تکرار کنید.
منبع:jamejamonline.ir
معبودا!
به عظمت وجلالت، سر تعظیـــم فرود می آورم و پیشانی بر خاک تومی سایم .چون سجده وکرنش سزاوارعظمت و جلال توست ولاغیر.
پروردگارا! در این دنیا از تو چیزی غیر از عزت و ایمان نمی خواهم، تو غنی و رحیمی، من محتاج و فقیری درمانده برسر کویت، مرا دریاب و پناهم ده.
خداوندا! به رحمت بیکرانت، اگر تقصیری دارم از آن در گذر و در زندگی پس از مرگ آرامشی ابدی عنایتم فرما .
ارزشیابی کمی به شیوه های قدیم متاسفانه معلم روی نوشته وتکالیف دانش آموز خط می کشید البته بعضی معلمان واین یک نوع بی انگیزگی در دانش آموز برای انجام تکالیف در بر داشت قطعا برای همه شماها که در مدارس درس خوندید این اتفاق افتاده اما در آموزش وپروش به شیوه توصیفی معلم بعد از بررسی دقیق تکالیف سعی کنید یکی از شعر ها وکلمات زیر را بنویسد تا دانش آموز تشویق شودهمکاران محترم خواهش می کنم روی نوشته های دانش آموزان خط نکشید
فرشته بهشتی خیلی قشنگ نوشتی حالا شدی باسواد دل منم شده شاد
جَمعه چقدر حواست دقیقه خیلی کارت فرشته بهشتی تمیز و درست نوشتی
مشقت شده مرتب ای کودک مودب به مثل ماه تابان قشنگی و درخشان
سبد سبد گل یاس زرنگ، توی کلاس قایق روی دریا نوشته ای چه زیبا
ای کودک خیلی ناز مرا کردی سرافراز دخترم (پسرم) زیبا نوشته مثل گل نوشته
قشنگی چون کبوتر از همه هستی بهتر باهوش و خوش بیانی ای کودک ایرانی
قشنگ نوشتی و ناز ای دختر (پسر) سر افراز زنده باشی و سالم تلاش بکن تو دائم
ای کودک مهربان دوستت دارم همچو جان خورشید گرم و روشنی همیشه در قلب منی
شکوفه های رنگ به رنگ خسته نباشی، قشنگ از تنبلی جدایی ای هدیهء خدایی
کارت شده چه بهتر ای گل من، تاج سر فرشته بهشتی امروز سریع نوشتی
یادت نره خط کشی فردا حتما بکشی برگه نَکَن دوباره از دفتر بیچاره
ای گل ناز و خوشبو بخوان درست از این رو کار گروهی بدان می کنه کارُ آسان
ای کودک بهشتی کامل دقیق نوشتی هستی دقیق پر تلاش همیشه خنده رو باش
کودک خوب و نازی واژه درست می سازی پی برده ام به رازی زیبا جمله می سازی
عقیدهء من اینه کودک خوب همینه خلاقی و مهربون همیشه اینطور بمون
ماهی نوشت تو دریا آفرین و مرحبا آسمان پر ستاره مشقت نظیر نداره
دانا و پر توانی ای کودک ایرانی پسر (دختر) خوب و نازم به دیکته ات می نازم
نون و پنیر و پسته مشقت به دل نشسته صد آفرین ای کودک چه خوب نوشتی اردک
ای پسر (دختر) نازنین بهت می گم آفرین ای گل توی کلاس زیبا هستی مثل یاس
بارون میاد ریز ریز اول بخوان بعد بنویس یک گل شادابی تو آفتاب و مهتابی تو
چرا انقدر نگرانید؟...!!!
فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه سالمی یا مریض. اگر سالم هستی، دیگه چیزی نمونده که نگرانش باشی؛ اما اگه مریضی، فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه دست آخر خوب می شی یا میمیری. اگه خوب شدی که دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛ اما اگه بمیری، دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه به بهشت بری یا به... جهنم. اگر به بهشت بری، چیزی برای نگرانی وجود نداره؛ ولی اگه به جهنم بری، اون قدر مشغول احوالپرسی با دوستان قدیمی می شی که وقتی برای نگرانی نداری پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره
موش از شکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سر و صدا برای چیست ؟ مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود . موش ، لب هایش را لیسید و با خود گفت : « کاش یک غذای حسابی باشد . »
اما همین که بسته را باز کردند ، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد . چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود .
موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه ی حیوانات بدهد . او به هر کسی که می رسید ، می گفت : « توی مزرعه یک تله موش آورده اند ، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است . . . » !
مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت : « آقای موش ، برایت متأسفم . از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی . به هر حال ، من کاری به تله موش ندارم ، تله موش هم ربطی به من ندارد . »
میش وقتی خبر تله موش را شنید ، صدای بلند سر داد و گفت : « آقای موش من فقط می توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی ، چون خودت خوب می دانی که تله موش به من ربطی ندارد . مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود . »
موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت ، به سراغ گاو رفت . اما گاو هم با شنیدن خبر ، سری تکان داد و گفت : « من که تا حالا ندیده ام یک گاوی توی تله موش بیفتد . ! » او این را گفت و زیر لب خنده ای کرد و دوباره مشغول چریدن شد .
سرانجام ، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد ، چه می شود ؟
در نیمه های همان شب ، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید . زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا به گمان خودش ، موش را که در تله افتاده بود ، ببیند . او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده ، موش نبود ، بلکه یک مار خطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود . همین که زن به تله موش نزدیک شد ، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد . صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت . وقتی زنش را در این حال دید او را فوراً به بیمارستان رساند . بعد از چند روز ، حال وی بهتر شد . اما روزی که به خانه برگشت ، هنوز تب داشت . زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود ، گفت : « برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او ، هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست . »
مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید .
اما هر چه صبر کردند ، تب بیمار قطع نشد . بستگان او شب و روز به خانه آنها رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند . برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد تا میش را هم قربانی کند تا با گوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد . روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد . تا این که یک روز صبح ، در حالی که از درد به خود می پیچید ، از دنیا رفت و خبر مُردن او خیلی زود در روستا پیچید . افراد زیادی در مراسم خاک سپاری او شرکت کردند . بنابراین ، مرد مزرعه دار مجبور شد از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند .
حالا ، موش به تنهایی در مزرعه می گردید و به حیوانان زبان بسته ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتند !
>
>
>
>
>
نتیجه ی اخلاقی : اگر شنیدیم مشکلی برای کسی پیش آمده است و ربطی هم به ما ندارد ، کمی بیشتر فکر کنیم . شاید خیلی هم بی ربط نباشد ! ! !