با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت میشود و قیمت گرانی بر آن مینهد. پس رو به رعیت کرد و گفت:
داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!
عتیقه
فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسهای نفیس و قدیمی
دارد که در گوشهای افتاده و گربهای در آن آب میخورد.
با خود گفت
اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت میشود و قیمت گرانی بر آن مینهد. پس
رو به رعیت کرد و گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری؛ حاضری آن را به من
بفروشی؟
رعیت گفت: چند میخری؟
- یک درهم.
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقهفروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
عتیقهفروش پیش از خروج از خانه
قیافه خونسردی به خود گرفت و گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه
شود، بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.
رعیت گفت: قربان؛ من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروختهام. آن کاسه، فروشی نیست!
منبع:dastanak.com
ابوریحان بیرونی در خانه یکی از بزرگان نیشابور میهمان بود. از هشتی ورودی خانه، صدای او را می شنید که در حال نصیحت و اندرز است.
مردی به دوست ابوریحان می گفت هر روز
نقشی بر دکان خود افزون کنم و گلدانی خوشبوتر از پیش در پیشگاهش بگذارم
بلکه عشقم از آن گذرد و به زندگیم باز آید و دوست ابوریحان او را نصیحت
کرده که عمر کوتاست و عقل تعلل را درست نمی داند. آن زن اگر تو را می خواست
حتما پس از سالها باز می گشت؛ پس یقین دان دل در گروی مردی دیگر دارد و تو
باید به فکر آینده خویش باشی.
سه روز بعد ابوریحان داشت از دوستش
خداحافظی می کرد که خبر آوردند، همان کسی که نصیحتش نمودید بر بستر مرگ
فتاده و سه روز است هیچ نخورده. میزبان ابوریحان قصد لباس کرد برای دیدار
آن مرد، ابوریحان دستش را گرفت و گفت: نفسی که سردی را بر گرمای امید می
دمد مرگ را به بالینش فرستاده.
میزبان سر خم نمود. ابوریحان به دیدار آن مرد رفته و چنان گرمای امیدی به او بخشید که آن مرد دوباره آب نوشید.
منبع:pandamoz.com
در گذر از جاده ی زندگی آموختم...
در گذر از جاده ی زندگی آموختم...
خیلی چیزا رو نمیشه به زور از خدا خواست
اگه
چیزی یا کسی قسمتت باشه بهش میرسی نه اینکه به زور و التماس از خدا بخوای و
وقتی چند سال از زندگیتو از دست دادی تازه بفهمی اشتباه کردی
اینو
فهمیدم که وقتی ناامید و شکست خورده شدی فقط خود خدا میتونه کمکت کنه و
وقتی از ته دلت ازش خواستی دوباره میذارت تو راهی که باید از اول میرفتی
فهمیدم که شاید دیر شده باشه اما باید امیدوار بود
فهمیدم که باید قدر خونوادمو بدونمو دوسشون داشته باشم
و فهمیدم که:
گاهی باید از دلواپسی , نگرانی و تردید دست بکشیم و ایمان داشته باشیم که همه چیز درست خواهد شد
شاید نه آنگونه که ما انتظار داریم بلکه آنگونه که صلاح در آن است...
در گذر از جــــــــــــــــاده ی زندگـــــــــــــــی آموختم....
آموختم که همیشه و در هر شرایطی میشه لبخند زد،حتی تلخ
آموختم که آدما همیشه اون چیزی نیستن که نشون میدن
آموختم که آیینه ی هر کس باشم
آموختم که فرق نمیکنه چه جور خــــــــــــدا رو صدا کنم،مهم اینه که اون حرف منو میفهمه و واسم یه دوست خوبه
آموختم که امن ترین مکان آغوش گرم خونوادمه
آموختم که ارزش هرکس به مقام و منزلتـش نیس،به شخصیت و درک و فهم شه
در گذر از جاده ی زندگی آموختم....
که
زندگی طولانی ترین داستان دنیاست که نمیشه زودتر صفحه آخرش رو خوند و برای
دونستن آخر داستان باید تمام عمر و هستیت رو صرف خوندنش کنی
که خدا عشقه و عشق تنها خداست وقتی نا امید میشم ، خدا با تمام بزرگیش عاشقانه انتظار میکشه تا دوباره به رحمتش امیدوارشم
اگه تا الان به انچه می خواستم نرسیدم،خدا برام بهترش رو درنظر گرفته.
و اینکه آموختم که زندگی سخته ولی من از اون سخت ترم....
و در گذر از جاده ی زندگی اموختم....
ایمان را نمی شود لابلای واجبات و مستحبات اموخت
ایمان اموختنی نیست
روزی میرسد در اعماق قلبت به تمام گذشته ات به تمام اندوخته هایت شک میکنی
و تازه مینشینی برای تمام سوالهای که تازه جوانه زده اند جواب پیدا کنی و
انوقت است که معنی ایمان را میچشی ایمان به افرینش خالقت دنیایت خودت هویتت و ...
و انوقت که توانستی خلق کنی یعنی ایمان اورده ای...
منبع:khanoomgol.com
در مورد نگاه مثبت ، یکی از اساتید ایرانی خاطره جالبی را که مربوط به سالها پیش بود نقل میکرد:
چندین
سال قبل مشغول تحصیل در دانشگاه خارج از کشور بود. سه چهار ماه از شروع
سال تحصیلی گذشته بود که کارگروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروههای
پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد.
توی کلاس، از دختری که درست توی نیمکت بغلیام مینشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟
گفت: اول باید برنامه زمانی رو ببینه.
ظاهراً برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود.
پرسیدم: فیلیپ رو میشناسی؟
کاترینا گفت: آره، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه!
گفتم: نمیدونم کیو میگی!
گفت: همون پسر خوشتیپ که معمولاً پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه!
گفتم: نمیدونم منظورت کیه؟
گفت: همون پسری که کیف و کفشش همیشه ست هست با هم!
باز هم نفهمیدم منظورش کی بود! اونجا بود که کاترینا صداشو یهکم پایین آورد و گفت: فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی که روی ویلچیر میشینه.
اینبار دقیقاً فهمیدم کیو میگه، ولی به طرز غیرقابل باوری رفتم تو فکر. آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگیهای منفی و نقصها چشمپوشی کنه. چقدر خوبه مثبت دیدن که حتی نگی معلول و بگی همونی که رو ویلچر میشینه.
یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم، چی میگفتم؟ حتماً سریع میگفتم همون معلوله دیگه! وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم.
شما چی فکر میکنید؟ چقدر عالی میشه اگه ویژگیهای مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقصهاشون چشمپوشی کنیم .
منبع:ghodratezehneman.blogfa.com
شهادت امام سجاد
ای تمـام آفـرینش تشنـه اشک شبت
وی خدا و خلق او مشتاق یارب یاربت
ای مسیحای دعا در هـر نفس، لعل لبت
سینههای سوخته یک شعله از تاب و تبت
باب حاجت باب رحمت باب ایمان باب دین
قـطب عرفان، سیّـدسجّـاد، زینالعابدین
// شهادت امام عابدان و عارفان تسلیت باد//
ازکسانیکه از من مـــــــــــتنفرند سپاس . ،
آنها مرا قویتر میکنند
از کسانیکه مرا دوســـــــــــــــــــــت دارند
ممنونم ، آنان قلب مرا بزرگتر میکنند.
ازکسانیکه مرا ترک میکنند متشـــــــــــــکرم ،
آنان بمن می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی
نیست .
از کسانیکه با من مـــــیمانند سپاسگذارم ، آنان
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر username که باشم، من را connect می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی کند .
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه friend برای من add می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه wallpaper که update می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می گذارد هر جایی که می خواهم Invisible بروم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه اجازه، undo کردن را به من می دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را install کرده است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت به من پیغام line busy نمی دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اراده کنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه دلش را می شکنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، کافیه فقط به دلم سر بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تلفنش همیشه آنتن می دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه شماره اش همیشه در شبکه موجود است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت پیغام no response نمی دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هرگز گوشی اش را خاموش نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت ویروسی نمی شود و همیشه سالم است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچوقت نیازی نیست براش BUZZ بدهم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آهنگ حرف هاش همیشه من را آرام می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه نامه هاش چند کلمه ای بیشتر نیست، تازه spam هم تو کارش نیست
خدا را دوست دارم ، بخاطر اینکه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با کس دیگری حرف می زنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را برای خودم می خواهد، نه خودش
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه فقط وقت بی کاریش یاد من نمی افتد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم از یکی دیگر پیشش گله کنم، بگویم که ….
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم احساسم را راحت به آن بگویم، نه اصلا نیازی نیست
بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفی نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تنها کسی است که می توانی جلوش بدون اینکه
خجل بشوی گریه کنی، و بگویی دلت براش تنگ شده
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آنرا ندارم
خدا را دوست دارم به خاطر اینکه از من می پذیرد که بگویم : خدا را دوست دارم